تکرارتمام حجم تنهاییم پر از تکرار است
فقط یک تکرار
...
و ای کاش دوباره تکرار میشدی
....................................
دلتنگی
این روزها دلم پر است .
آنقدر که از چشمانم لبریز میشود و سر میرود
دلم پر است از جای خالی تو
پر از دلتنگی
پر از نگاهت
پر از خاطراتت
دلتنگ برای کوچه پس کوچه و خیابانهای این شهر که با تو بودم
پر از حس تنهاییم
پر از تو که تمام حجم دلم را پر کرده ای
..............................
پایان قصه
چه تلخ است باور این قصه که بدانم زبانت با من است و دلت با دیگری
چه تلخ است سلام بی خدا حافظیت وانتظاری که برای آمدنت میکشم و میدانم بیهوده است
میخواهم باور کنم که فقط سهم منی اما دستانت بوی عطری غریبه را دارد و نفسهایت گرم به نفس دیگری است .
میمانم پای این انتظار و میدانم تو....
...
میدانم خسته ای از گله هایم , دلتنگیهایم و گریه هایم
طاقت بیاور چیزی با پایان این قصه نمانده است .این درد همچون خوره تمامی
وجودم را در خود خواهد بلعید و از من جز خاطره ای سرد چیزی نخواهد ماند.
طاقت بیاور پایان قصه من نزدیک است اینبار بجای کلاغ قصه ها این منم که به پایان میرسم
.........................
فقط یک لحظه
نمیخام در تنهایی هات بفکر من باشی
بگذار فقط یک لحظه ات مال من باشد
همان لحظه که همه کنار تو اند و تو بفکر منی
............................
سفر
سفر می کنم
سفری هر روزه
از "خود" من تا خود "تو"
برای رسیدن به "تو"
کاش پایان این سفر هر روزه ام تو باشی...
.............................
آزمون
در آزمون عشق تو
بی شک من اولینم
بس که هر روز مرور میکنم نام و یادت را
...........................
همسرانه
چه حس خوبیست زنانگی , وقتی میدانی با همه ظرافت و شکنندگی ات ؛ یک مرد به شانه هایت تکیه کرده استو میدانی که در کنار همه داشته هایش تو تنها دلیل آرامشش هستی
.............................
مادرانه
سرشار میشوم از مادرانگی, وقتی دستهایتان را در دستم میگیرم و می بینم که دیگر دستهایتان دست نرم و نازک یک کودک نیست ؛ وقتی می بینم که میشود دستهایتان را گرفت و به قامتتان تکیه داد؛ وقتی میبینم که برا دیدن چشمهایتان باید سرم را بالا بگیرم...
............................
تحمل
میشود درد یک عمر نبودنت را به خاطر یک لحظه
آری فقط یک لحظه داشتنت تحمل کرد
اگر .....
...........................
آنجا که تو ایستاده ای
میدوم
هر روز این دویدن ها را تکرار میکنم
بی آنکه ذره ای خسته شوم
این راه پر از سنگ و خا رهم باشد مقصدش تویی
...
مقصد و مقصود والایم
فقط بگو کجا ایستاده ای و من رو به کدامین قبله در جستجوی تو باشم
بگو که کی و کجا به تو خواهم رسید
من از دویدنها نمیترسم فقط نرسیدن هاست که مرا درخود می شکنند
فقط بگو که روی به کدامین قبله باشم
اکرم نجاتی