عید فطر مبارک

 

و چقدر سخت است که این عزیزترین عید را بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانیم .... اللهم عجل لولیک الفرج




همیشه وقتی مهمونی ها تموم میشه، حس غریبی دارم...

چه برسه به این دفعه که مهمونی خدا داره تموم میشه...

خدایا خیلی سعی کردم قدر این مهمونی رو بدونم ولی بازم احساس می کنم نتونستم...

یعنی سال بعد هم ما رو دعوت می کنی؟

نیمه شعبان

...و روزی انتظارها تمام خواهند شد و جهان از عطر زیبای نرگس پر خواهد شد 

روزی خواهد آمد شاید همین روزها 

دلها بیقرار و تنگند از این هجران

باز آی مهدیم که انتظار آمدنت بسی گران است 

باز ای که جهان در انتظار حکومت عدل توست

پیشاپیش ولادت حضرت ولیعصر عجل ا... تعالی فرجه را بر تمامی شیعیان 

منتظر تبریک میگویم

بر چهره پر ز نور مهدي صلوات


بر جان و دل صبور مهدي صلوات


تا امر فرج شود مهيا بفرست


بهر فرج و ظهور مهدي صلوات


اللهم عجل لوليک الفرج


اکرم نجاتی

باز دیر رسیده ام

هر بار که به وعده گاهمان می آیم تو نیستی وانمود میکنم که باز دیر رسیده ام 

فقط جای خالی تو را کنار بوته ها و زیر نور سفید چراغ می بینم

با کوله باری از خاطرات که همان نزدیکی روی پله های کنار خیابان جا مانده است 

...

من میمانم وردپای تو و خط ممتد سفیدی که تا انسوی جاده کشیده شده است

اکرم نجاتی

پنجره ه ها هم عاشق میشوند...

هر روز برای امدنت منتظرم

کنار پنجره ای که رو به راه توست 

همان راهی که نیمه ی یک شب تاریکی را شکافتی و چون ماه بر من تابیدی 

نقش انگشتان انتظارم  بر روی شیشه ها مانده و رد پایی از تو که کنار نقش

انگشتانم جا مانده است

وقتی نیستی پنجره ها هم  انتظارت را میکشند انگار آن ها هم عاشق شده اند که

اینقدر بی صبر و قرار  چشم از راهت بر نمیدارند

کی میشود که بیایی....

اکرم نجاتی

ضیافت تک نفره

نیمکت های دو نفره !!

میزهای خالی منتظر

شاخه گلها و برگهای خشک

وگرد و غباری که انگار سالهاست بر رویشان نشسته است

.....

همه منتظرند 

اما اینجا ضیافتها همه تک نفره است.

..........................

امروز برای خودم کارت دعوت فرستادم و بر رویش نوشتم 

جهت مرور خاطرات , کنار درخت اقاقی زیر سایه بان آبی آسمان

میدانم مهمانی باشکوهی خواهد بود

ضیافت تک نفره بر روی نیمکتی دونفره که در گوشه اش جای تو خالیست !!!!

اکرم نجاتی

قطعات ادبی کوتاه

تکرار

تمام حجم تنهاییم پر از تکرار است 

فقط یک تکرار 

...

و ای کاش دوباره تکرار میشدی

....................................

دلتنگی

این روزها دلم پر است .
آنقدر که از چشمانم لبریز میشود و سر میرود
دلم پر است از جای خالی تو
پر از دلتنگی
پر از نگاهت
پر از خاطراتت
دلتنگ برای کوچه پس کوچه و خیابانهای این شهر که با تو بودم
پر از حس تنهاییم
پر از تو که تمام حجم دلم را پر کرده ای

..............................

پایان قصه 

چه تلخ است باور این قصه که بدانم زبانت با من است و دلت با دیگری
چه تلخ است سلام بی خدا حافظیت وانتظاری که برای آمدنت میکشم و میدانم بیهوده است
میخواهم باور کنم که فقط سهم منی اما دستانت بوی عطری غریبه را دارد و نفسهایت گرم به نفس دیگری است .
میمانم پای این انتظار و میدانم تو....
...
میدانم خسته ای از گله هایم , دلتنگیهایم و گریه هایم
طاقت بیاور چیزی با پایان این قصه نمانده است .این درد همچون خوره تمامی وجودم را در خود خواهد بلعید و از من جز خاطره ای سرد چیزی نخواهد ماند.
طاقت بیاور پایان قصه من نزدیک است اینبار بجای کلاغ قصه ها این منم که به پایان میرسم

.........................

فقط یک لحظه 

نمیخام در تنهایی هات بفکر من باشی
بگذار فقط یک لحظه ات مال من باشد
همان لحظه که همه کنار تو اند و تو بفکر منی

............................

سفر

سفر می کنم
سفری هر روزه
از "خود" من تا خود "تو"
برای رسیدن به "تو"
کاش پایان این سفر هر روزه ام تو باشی...

.............................

آزمون 

در آزمون عشق تو
بی شک من اولینم
بس که هر روز مرور میکنم نام و یادت را

...........................

همسرانه 

چه حس خوبیست زنانگی , وقتی میدانی با همه ظرافت و شکنندگی ات ؛ یک مرد به شانه هایت تکیه کرده استو میدانی که در کنار همه داشته هایش تو تنها دلیل آرامشش هستی

.............................

مادرانه 

سرشار میشوم از مادرانگی, وقتی دستهایتان را در دستم میگیرم و می بینم که دیگر دستهایتان دست نرم و نازک یک کودک نیست ؛ وقتی می بینم که میشود دستهایتان را گرفت و به قامتتان تکیه داد؛ وقتی میبینم که برا دیدن چشمهایتان باید سرم را بالا بگیرم...

............................

تحمل

میشود درد یک عمر نبودنت را به خاطر یک لحظه

آری فقط یک لحظه داشتنت تحمل کرد

اگر .....

...........................

آنجا که تو ایستاده ای

میدوم

هر روز این دویدن ها را تکرار میکنم

بی آنکه ذره ای خسته شوم

این راه پر از سنگ و خا رهم باشد مقصدش تویی

...

مقصد و مقصود والایم 

فقط بگو کجا ایستاده ای و من رو به کدامین قبله در جستجوی تو باشم

بگو که کی و کجا به تو خواهم رسید

من از دویدنها نمیترسم فقط نرسیدن هاست که مرا درخود می شکنند

فقط بگو که روی به کدامین قبله باشم



اکرم نجاتی

ممنون از همه دوستانی که با ارسال ایمیل و کامنت سال نو را تبریک گفتند .

بهارتان زیبا و عیدتان مبارک


اکرم نجاتی

نوروز مبارک

همه لحظه ها را به شادی بسپار.هم آهنگ باران سازکن آواز زیبای بهار را.

برای خوش  آمد گویی به ربیع پرگل 

با آغوش آغوش غنچه و شکوفه 

قدومتان را گلباران میکنم.

بهارتان خجسته


اکرم نجاتی

احساس زخمی مرا نگاه مهربان تو مرحم است

مهربانیت را از من مگیر


اکرم نجاتی


شبها به خوابم نمیایی

نکند خیالت خیس اشکهای دیگریست.....


اکرم نجاتی

 لبخندهایمان هم نقاشی است 

حواست باشد

 گریه کنی خنده هایت پاک میشوند


اکرم نجاتی

باران باشی و بباری

چشمه باشی و بجوشی

رود باشی و بخروشی

برایم تنها دلیل آرامشی!


اکرم نجاتی

 

به یاد آرزوهای مرده َ٫ در تاریکی شب

گورستانی از سیاهیها میسازم

...و

خاک میکنم هر آنچه را که

تو را در خاطرم زنده میکند.


اکرم نجاتی


رنگین کمانم باش سالهاست به انتظار دیدنت زیر باران نشسته ام


اکرم نجاتی

 ترجمه دوست عزیز ووقار

"گوی قورشاغیم اول !
ایللردیر اینتظاریندا 
یاغیشدا اوتورموشام"


نام آشوب را آرامش گذاشتم و نام دلتنگی را آسودگی

نگران نباش من آرام و آسوده ام

...


اکرم نجاتی

بهار و خزان

باهار , عومرومون 

گولوشون , قلبیمین

چیچکلنمه سی دیر

.......

نه یامان آلدی هجران 

سنی مندن

باهاری قلبیمدن


اکرم نجاتی



ناله های عشق در خلوت و سکوت نی ها شکستند و فریاد شدند

دیگه از عشق نگین این روزها عشق واژه غریبی است که هر کس به دلخواه خود تفسیرش میکند و هیچ کس انرا نشناخته است این روزها عشق حتی زیر سنگها هم پیدا نمی شود. بجایش نا مهربانی را ٫ بیوفایی را ٫ نگاه سرد را و فراموشی را بجویید که هر کجا که بروید فراوان است . این روزها نیرنگ و دروغ واژه های طلائیند که هرکه دارد برنده است و هر که عاشق باشد بازنده .......

 

حالم به هم میخورد از هرچه عشق و هر چه عاشق که ادعای عشق میکند . کاش سنگها هم این حرف را بشنوند و ....

دیگر از سکوت سنگ ها هم متنفرم آنها هم دارند برای من نقش یک عاشق را بازی میکنند با سکوتشان و...

و از این هوای دو رنگی که نباشد میمیرم و باشد باز هم میمیرم اول بخاطر نبودنش و بعد بخاطر مسمومیتش

کاش یکی داد میزد بجای من .که سکوتم صدایم را در خود گم کرده است٫ وفریادم را از من گرفته است

کاش یکی داد مرا از بیدادی می ستاند که دیگر زانوانم توان تحمل درهایم را ندارند و شانه هایم از این همه بار سکوت خسته اند

چقدر دلم تنگ است برای روزهای کودکیم برای اسمان ابیم و برای سنگهایی که رفیقم بودند و تکه های خانه ی کوچک کودکیم

اکرم نجاتی


دل تنگم

سالهاست ... 

 کوچه گردم و از رهگذران سراغ تو را میگیرم 

اما هرجا که میرسم فقط رد پایی از تو آنجا جا مانده است

سالهاست...

با اشکم وضو میکنم و

نمازم را شکسته میخوانم .

من هنوز هم مسافر چشمان توام!!!!



اکرم نجاتی

قلبهای سبزنخستین موسسه خیریه با اهداف آموزشی _ تحصیلی
و کمک به کودکان سرطانی در تبریز
(تشکلی غیر دولتی- غیر انتفاعی -غیر سیاسی)
ادرس : تبریز خیابان امام خمینی (ره)- نرسیده به مسجد سالار شهیدان جنب بانک ملت -بن بست 17 شهریور
تلفن 0411-3359733
 0107281592009سیبا - بانک ملی شعبه مرکزی تبریز صرفا جهت کمک به کودکان سرطانی

 13171806/84بانک ملت شعبه میدان قطب جهت کمک به دانش اموزان مستعد   کم  بضاعت


http://www.greenhearts.ir

دوستان عزیز بعد یه غیبت 40 روزه اومدم  اینبار سعی میکنم با دستی پر در خدمت دوستان باشم . ممنون از همه دوستانی که با ارسال پیامک و کامنت  در این مدت تنهام نگذاشتند.


اکرم نجاتی

(رمضان) ماه رحمت واسعه ی حق

 

گنجینه ی نورانی قرآن رمضان است.....آرامـش دلهــــای پــریشــــان رمضان است

مجموعه ی گلهاست شب وروز عزیزش....یعنی به حقیقت که گلستان رمضان است

در دامن این بحـــــــر گرانمـــایه ببینـید.....دریـــای گهــــر های فراوان رمضان است

خورشید جهانتاب شود درشب فردا......آن اشک ندامت که بمـــژگان رمضان است

با ذکر مناجات خـــدا در دل شبـــها.....بر هستی ما دست گل افشان رمضان است

تصویر شفق گشته چو سجاده ی مولا.....آئیــــنه ی آن مهــر فـــروزان رمضان است

آن جام شفق دامن دریــــای شقایق.......خورشید نهان کرده بدامان رمضان است

گر گوهر هستی به حقیقت شب قدر است....پس آن صدف نور، به قرآن رمضان است

پس قدر شب قـــــدر بدانید در این ماه.....از پرتو قدر است که رخشان رمضان است

بشکسته پــــر وبــــالم و محتاج محبت....ای دست کرم موقع احسان رمضان است

شعر....سید محمدرضا هاشمی زاده


اکرم نجاتی

 

عمری دردهایم را فریاد زدم و نشنیدی

        سکوت میکنم

                شاید این بار دردم را باور کنی

اکرم نجاتی

در انتظار آفتاب

 

نیمه شعبان

گــل رخسار زیبـــایت بهـــــــاری می کند ما را

هوایت در عطش چون رود،جاری می کند ما را

بهارا گوشه ی چشمی که در کنج قفس حتی

همان یک شاخه ی گل هم قناری می کندما را

به مصرت یوسف زهـــــرا ندیدیم وچـــرا عشقت

به کنعان همچو مجنون صحــــاری می کند ما را

چه داری ای گل نرگس به چشم آشنا خیــــزت

که از اندیشه ی پائیـــــز، عــــاری می کند ما را

خودم آرام میگیــــرم ، ولی این دل دل ِ عــاشق

سراپــــا شعله ای ار بیقـــــــراری می کند ما را

یقین دارم که هُـــــرم دستهــای مهـــــــربان تو

به شبهـای زمستان ،سخت یاری می کند ما را

عجب فصلی ست فصـل انتـــــظار دیـــدن رویت

که حتی در زمستان هم بهـــــاری می کند ما را

شعر...سید محمدرضا هاشمی زاده

اکرم نجاتی

میلاد سالار عشق و قمر بنی هاشم مبارک

میلاد قمر بنی هاشم..حضرت ابوالفضل العباس ...........
از بیت علی درشب عالم قمر آمد.....از بیشه ی حق ، جلوه ی شیر دگر آمد

از قدرت شیر افکن آن شـــاه ولایت.........فرزند رشــــیدی به صفات پـــدر آمد

تاریکی شب محو جمـــــال رخ اوشد........زیرا که به شب پرتو نور قمـــــر آمد

عباس علی جلوه ی تصویر خدایی........مجموعه ی ایمــــان وفـــــا وهنر آمد

تا جلوه کند در نظــــر کــــرببــلایان.......از دامن دریای شجاعت گهـــــــر آمد

جانباز ندیدم به وفا داری عبــــاس.....سر در خط فـــــرمان همان راهبـــر آمد

سقای شهیدی که بحق،تشنه ترین بود...از سوز عطش آنکه شرر در جگر آمد

پروانه ی شمع رخ سالار شهیدان.......در راه وفا سوخته بی بــــال و پــــر آمد

پس مژده به سالار شهیدان برسانید...عبـــاس علمدار رشید ار سفـــــر آمد

عبای به حق ِ سر پــــر خــون بــرادر....آن سر که زخورشید درخشنده تر آمد

سرخیل اسیـــــران بلا زینـــب کبری.......باصبر عظیمش که به فتح وظفر آمد

ما را تو شفاعت به صف روز جزا کن.....زیرا که به عشقت همه عمرم بسر آمد

شعر..سید محمد رضا هاشمی زاده

سالار شهیدان...میلاد سالار عشق............
مژده ای همسفران گل به گلستان آمد.....لاله ای سرخ تر از عشق به بستان آمد

از گل روی علی..عصمت زهرای بتــول......گوهــــــری چون رخ سالار شهیدان آمد

معنی لو لو ومرجان که به الرحمان بود......حسنش لـولـو و او معنی مـــرجان آمد

سبز شد بار دگر نخل سر افرازی دین......خون حق، در رگ آفاق به جـــــریان آمد

خامس آل عبــــا نور حسین بن علی....مرد آزادی و آزادگی وعشق به میدان آمد

کشتی بحر هدایت که شده ناجی خلق....چلچــراغی به شب ظلمت انسان آمد

خاک در اوج عطشناکی بیحد می سوخت.....بر کویــــر دل ما نعمـــت بـــاران آمد

این همه عاشق شوریده که درعالم بود.....پیش عشقش به حقیقت همه حیران آمد

آنکه در مهد به لب..زمزمه ی قرآن داشت....به خـــدا بهر سر افرازی قـــــــــرآن آمد

شعر...از سید محمدرضا هاشمی زاده

اکرم نجاتی

مبعث مبارک

مبعث مبارک

سرزده از جیب زمین آفتاب.....شام سیه گشت نهان باشتاب

نور خدا پرده زرخ بر کشید.......نقش گل روی پیمـــبر کشید

گل زرخ خویش گلاب آورَِد.......کام صدف گوهـــــــر ناب آورَد

آمده از آمنـــــه بنت وهب.......عصمت گنجینه ی کل سبب

طفل یتیمی که پدر را ندید......چهـــره ی آن نور بصر را ندید

لطف خدا بر سر او سایه زد.....سکه بر آن منبع سرمایه زد

عاقبتش خواجه ی لولاک کرد.....تاج سر جمله ی افلاک کرد

مژده که آن دولت سرمد رسید....قامت دلجوی محمـــد رسید

نام محمد چوقرین با خداست.....مظهر آن رحمت بی انتهاست

مطلع انوار خدا بعثـــت است.....روز هـدایت شدن ورحمت است

درشب ظلمانی سخت عرب.....در دل آن غمـزده ی تیره شب

سرزده از از غار حرا آفتاب.........کرد بحق ظلمت عالم خراب

درس نخوانده به حقیقت قرار.....گشت معلم به همه روزگار

منبع انــــوار هـــــدایت رسید....عالم هستی به سعادت رسید

تا که خدا باب دوعالم گشود.....وقف دوچشمان محمد نمود

مهـــــر خدایی ورسول امین......روح زمان هایی وجان زمین

چشم امید همه ی خاکیان......تاج سر جمله ی افــــلاکیان

هرچه من وعشق قدم میزنیم.....حسن تورا باز رقـــــم میزنیم

روز قیامت زکرم ای رسول......شافع ما باش به حق بتـــــول

شعر ...از سید محمدرضا هاشمی زاده

اکرم نجاتی

کوتاه

 

شمع تا روشن است نور میپاشد وقتی خاموش شد دیگر دیده نمیشود.یاد شمعهای

روشن را بخاطر بسپاریم تا زمانی که خاموش شدند دریادمان بمانند.

               


هر شب یاد رفتگان خاموش را با شمعی روشن کنیم.

 

 


باز امشب

 یادم رفت که بگویم دوستت دارم         

 یادم رفت که بگویم هنوز دلتنگتم

  میدانم که تو دلتنگتری برای من


 بر من بتاب خورشید مهربانم شب عطشم جز با چشمه نگاه تو سیراب نمیشود


هر روز یاد تو خاطره میشود برایم .دلم پر شده از خاطراتت و دیگر جایی نمانده در دلم

این روزها عجیب دلم  تنگ شده برای تو

اکرم نجاتی

اکرم نجاتی

ولادت علی علیه السلام

 
 
امام علی علیه السلام در روز جمعه، سیزدهم ماه رجب، سی سال پس از عام الفیل، در شهر مکه و در کعبه به دنیا آمد.
رسول خدا در عام الفیل به دنیا آمد و سن او هنگام رحلت 63 سال بود. و ولادت او را بین 569 تا 570 میلادی ثبت کرده‌اند؛ و چون نوشته‌اند رسول اکرم هنگام ولادت امام علی علیه السلام سی‌ ساله بوده‌ است، در نتیجه علی علیه السلام در 599 تا 600 میلادی تولد یافته است.
 
ماجرای ولادت علی علیه السلام در کعبه، مورد قبول شیعه و سنی است. حاکم نیشابوری، دانشمند مورد ستایش و اعتماد اهل سنت، در همین باره می‌گوید:
روایات متواتری موجود است که حاکی است
فاطمه بنت اسد، علی بن ابی طالب را در کعبه به دنیا آورده است.

منابع:

  • بحارالانوار، ج 35، ص 7 ------ مستدرک حاکم

اکرم نجاتی

این الرجبیون

 

ماه رجب هفتمین ماه از ماههای قمری، ماهی بسیار شریف و از ماههای حرام است. رجب نام نهری است در بهشت که از عسل شیرین‌تر و از شیر سفیدتر است و هر کس در این ماه روزه دارد، از آن نهر آب می نوشد. به ماه رجب، رحب الأصب، یعنی ماه ریزش رحمت خداوند بر مردم نیز می‌گویند. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:«ماه رجب برای امت من «ماه استغفار» است. رجب ماه خدا و ماه شعبان ماه من و ماه رمضان ماه امت من است. کسی که یک روز از ماه رجب را روزه گیرد، مستوجب خشنودی خداوند گردد، غضب الهی از او دور می‌گردد و دری از درهای جهنم به روی او بسته می‌شود.»

در حدیث دیگری آمده است که هر کس سه روز آن را روزه دارد بهشت بر او واجب گردد.
در ماه رجب دعاها و اعمال خاصی وارد است که مهمترین آنها « اعمال ایام البیض » (13 تا 15 ماه) و
اعمال ام داوود و برنامه اعتکاف است.
این اعمال در کتاب شریف
مفاتیح الجنان محدث قمی گردآوری شده است.
حوادث تاریخی و مذهبی بسیاری در ماه رجب روی داده است که در زیر به آن اشاره می‌شود:
ولادت
حضرت امام محمد باقر علیه السلام در سال 57، امام محمد تقی علیه السلام در سال 195، میلاد امام علی علیه السلام در کعبه، مبعث پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم، شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام در سال 182 و شهادت امام علی النقی علیه السلام در سال 254، وفات ابراهیم فرزند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در سال دهم هجرت، وفات ابوطالب علیه السلام در سال دهم بعثت، رحلت حضرت زینب (بنا به نقلی) و درگذشت ابن سکیت، در سال 244 قمری.

منابع :
هدایه الانام الی وقایع الایام، محدث قمی، ص 97؛ مفاتیح الجنان، ص

اکرم نجاتی

اگر این گریه امانم بدهد

اگر این گریه امانم بدهد میگویم

چشم فرصت به دهانم بدهد می گویم

مطمئن نیستم از عشق تو٫ اطمینانم

جای خود را به گمانم بدهد میگویم.

(مهرداد بابائی)

گریه هایم فرصت حرف زدن را از من گرفته اند ومهری از سکوت برلبانم زده اند .

 خسته ام .تنهایم . شکسته ام

و نمیدانم آیا هنوز مرا بیاد داری؟؟؟ 

یا برایت خاطره شده ام خاطره ای پوسیده در لابلای یک دفتر قدیمی .

کاش مطمن بودم اگر این بار مرا دیدی  خواهی شناخت ......


اکرم نجاتی